توطئه های سفارت انگلیس و مسئله قطع رابطه در دولت دکتر مصدق
مسئله نفت
رابطه سیاسی ایران و انگلستان در مهرماه 1331 به دستور دکتر محمد مصدق، نخست وزیر وقت بعد از 150 سال قطع شد و سفارتخانه آن کشور در تهران تعطیل گردید. این یک حادثه و اتفاق ساده نبود و نشان از نفرت ملت ایران از اقدامات بریتانیا در بیش از یک قرن اعمال نفوذ در امور کشورمان داشت.در دهه 1320 آنچه بیش از هر چیز دیگر روابط دو کشور را تحت تأثیر قرار داد، مسئله نفت بود. در واقع تصمیمات یک جانبه شرکت نفت برای تأمین منافع خود، بدون در نظر گرفتن احساسات وطن خواهانه ملت ایران، موجبات تیرگی روابط را فراهم آورد. نفت ایران برای نخستین بار در خرداد 1287 در مسجد سلیمان اکتشاف و استخراج شد. ویلیام ناکس دارسی انگلیسی موفق شد امتیاز نفت را از مظفرالدین شاه بگیرد.(1) به مرور دولت بریتانیا موفق شد نیمی از سهام شرکت دارسی را خریداری کرده و میادین نفتی جنوبی ایران را توسعه دهد.
سیر تحول تاریخی امتیاز نفت نشان می دهد نفت صرفاً یک مسئله اقتصادی نبود، بلکه بریتانیا از طریق آن در کلیه شئون زندگی ایرانیان نفوذ کرده بود(2) و در واقع نفت با استقلال ایران پیوند خورده بود.
در جنگ دوم جهانی ارزش نفت ایران چند برابر شد و اساساً یکی از دلایل اشغال ایران در شهریور 1320 وجود منابع غنی نفت و پالایشگاه آبادان جهت تأمین سوخت برای ادامه جنگ بود. در دوره اشغال، ایران به میدان مناسبی برای کشب امتیازات نفتی برای قدرت های اشغالگر تبدیل شد و متعاقب آن ملت ایران هم به اهمیت نفت پی برد و تصمیم گرفت به هر طریق ممکن دست استعمارگر پیر را از این ماده حیاتی کوتاه کند تا از یک سو استقلال خود را تضمین نماید و از طرف دیگر با درآمد آن به اقتصاد ورشکسته خود سروسامانی دهد.
بعد از پایان جنگ جهانی دوم، مجلس مانع واگذاری امتیاز نفت شمال به شوروی شد و همین زنگ خطری برای شرکت نفت هم بود؛ از این رو سفارت بریتانیا و شرکت مزبور به تکاپو افتادند تا برای تحکیم قرار داد 1933 تدبیری بیندیشند. در دوره نخست وزیری عبدالسحین هژیر و ابراهیم حکیمی مذاکراتی صورت گرفت؛ اما بی نتیجه بود.(4) نویل گس، نماینده شرکت نفت انگلیس و ایران در بهمن ماه مجدداً مذاکرات را با محمد ساعد آغاز کرد. قضیه نفت در این زمان به مباحثات و مشاجراتی بین وکلای مجلس از جمله عباس اسکندری و حسن تقی زاده تبدیل شد.(5)
در تیرماه مذاکرات ادامه پیدا کرد و سرانجام در 26 تیرماه 1328 عباسقلی گلشائیان، وزیر دارائی، قرارداد الحاقی را با گس، نماینده شرکت، امضا کرد؛(6) اما این قرارداد در مجلس پانزدهم به تصویب نرسید. دولت و دربار سعی کردند با گزینش نمایندگان طرفدار خود و سیاست بریتانیا زمینه را برای تصویب آن در مجلس شانزدهم آماده کنند؛ اما همین مجلس به عمر شرکت در ایران پایان داد. دخالت در انتخابات، زمینه را برای ظهور جنبش ضداستعماری معروف به نهضت ملی ایران آماده کرد.(7) نهضت ملی شدن نفت به رهبری آیت الله کاشانی و دکتر مصدق گسترش یافت. در مجلس، کمیسیونی به نام کمیسیون نفت(8) تشکیل شد که اکثریت اعضای آن را نمایندگان نهضت و ریاستش را دکتر مصدق بر عهده داشت. بعد از بررسی همه جوانب، کمیسیون در 24 اسفند 1329 رأی به ملی شدن نفت داد(9) و در 29 اسفند مجلس سنا هم به ملی شدن رأی داد.
مجلس شورای ملی در جلسه روز هفتم اردیبهشت، نظر دکتر مصدق نخست وزیر جدید مبنی بر خلع ید از شرکت نفت انگلیس را تصویب کرد.(10) مصدق اعتقاد داشت برای عقیم گذاشتن تحریکات انگلیسیها باید قانون خلع ید هرچه زودتر اجرا شود تا یکی از پایگاه های مهم استعمارگر پیر تعطیل گردد. روز 24 اردیبهشت دولت طی بخش نامه ای انحلال شرکت نفت ایران و انگلیس را به کلیه ادارات و سازمان های دولتی اعلام کرد.
در مقابل، دولت انگلستان هنوز در بهت به سر می برد و حاضر نبود ملی شدن یعنی حق طبیعی ملت ایران را به رسمیت بشناسد. به همین منظور هر آنچه در توان داشت به مرحله اجرا گذاشت که در واقع سردرگمی آن دولت را نشان می داد. آنها که جایگاه خود را از دست داده بودند درصدد بودند تا جامعه جهانی را قانع کنند که ملت و دولت ایران حق شرکت نفت را تضییع کرده اند(12) به همین منظور دولت انگلستان در دادگاه لاهه و شورای امنیت اقامه دعوی کرد. سردمداران بریتانیا هرگونه روشی را برای مقابله با جنبش ملی و دولت مصدق پیش بینی کرده بودند. تهدید نظامی(13) و ورود دو هیأت برای ادامه مذاکرات به ریاست بازیل جکسون(14) و ریچارد استوکس(15)
از دیگر اقدامات بی نتیجه انگلستان برای انحراف ملی کردن از مسیر واقعی اش بود که به نتیجه دلخواه دست نیافت؛ و با مخالفت آیت الله کاشانی و رهبران جبهه ملی روبرو شد.(16)
نظر سیاستمداران انگلیس نسبت به ایرانیان
مقامات و سفیران انگلیس همواره نسبت به ایرانیان نگاه تحقیرآمیزی داشتند. سر ریدر بولارد، که از 1318 تا 1324 این مقام را بر عهده داشت و مصطفی فاتح از کارکنان شرکت نفت جنوب او را مردی فاضل و عدالت طلب می داند،(17) بر این عقیده بود که کشوری مثل ایران باید یک قیم داشته باشد و ملت ما را جمعی بی انضباط، سخن چین و وحدت ناپذیر می خواند.(18) جانشین او سر جان لوروژتل نیز نظری هم سو با وی داشت. سر فرانسیس شپرد هم، که سفارت او مقارن با نهضت ملی بود، با جنبش ملی ایران هرگز موافق نبود و این حرکت مردمی را یک جنبش ساختگی می دانست که توسط چند نفر تندرو ضدانگلیسی برای منحرف ساختن توجه مردم از فساد هیأت حاکمه به راه افتاده بود. شپرد ایران را نمونه کامل انحطاط شرقی معرفی می کرد و معتقد بود ایران این امکان را نیافته که به دست «ملتی قوی و متمدن» توسعه یابد. رهبران انگلیس هم مانند دیپلمات های خود، مصدق را در بهترین تعبیر ناسیونالیستی عوام فریب و در بدرتین ارزیابی طرفدار کمونیسم می پنداشتند و آیت الله کاشانی را یک فاشیست متعصب مذهبی و ضدانگلیسی معرفی می کردند.(19)سفارت، کانون توطئه
سفارت انگلیس یعنی کانون توطئه ها با مساحتی در حدود شش هکتار در قلب تهران واقع بود و شمار زیادی از کارکنان سیاسی، اقتصادی، امنیتی و نظامی آن کشور در ساختمان های آن مشغول به کار بودند. به گفته راجر لوئیس «محیط سفارت برای خودش دنیایی بود و دولتی در درون دولت به شمار می رفت.»(20) سفارت به جای آنکه به امور دیپلماتیک بپردازد، نسخه ثانی شرکت نفت انگلیس و ایران بود و در دل ایران به مداخله و توطئه می پرداخت. «این منطقه مستقل دیپلماتیک مظهر سلطه خارجی بود»(21) بر مردم آشکار شد که سفارت مشغول اهدافی ورای اقدامات دیپلماتیک است.اقدامات علیه نهضت ملی توسط سفارت از ساختمان وزارت خارجه در لندن به ریاست میس آن لمبتون وابسته مطبوعاتی سابق سفارت هدایت می شد. او اینک مسئول بخش مطالعات ایران در انگلستان و مشاور وزارت خارجه بود و با مصالحه در مسئله نفت مخالف بود. لمبتون اصرار داشت اگر انگلستان اراده محکمی داشته باشد دولت ملی سرنگون خواهد شد. اولین اقدام برای اعمال فشار، خارج کردن کارمندان شرکت نفت سابق از آبادان بود و همزمان تبلیغات شدیدی علیه دولت و رهبران نهضت نفت به راه انداختند.(22)
در پی اعلام نظر لمبتون مبنی بر روی آوردن به عملیات پنهانی بر ضد دولت ایران، سفارت انگلیس و سازمان جاسوسی MI6 مجری اجرایی توطئه سرنگونی دولت از طریق فعالیت های مخفیانه شد. رابین زینر که از سال 1943/1322 تا 1947/1326 وابسته مطبوعاتی سفارت انگلستان در تهران بود و بعد از بازگشت به کشورش استاد زبان فارسی در دانشگاه اکسفورد شد، این مأموریت را بر عهده گرفت.(23) او فردی ماجراجو و اسرارآمیز بود و از هر فعالیت پنهانی برای برافکندن دولت قانونی مصدق ابا نداشت. به همین جهت به پیشنهاد لمبتون، زینر مرد ایده آل برای رهبری عملیات پنهانی طرفداران انگلیس بود. او به عنوان کفیل مستشار سفارت به کار پرداخت. وظیفه او هماهنگ کردن افرادی مانند ارنست پرون، برادران رشیدیان(24) و دیگر درباریان از جمله احمد هومن و سلیمان بهبودی بود. رشیدیانها پول زیادی از زینر دریافت کردند، ولی نحوه ی خرج کردن پولها مشخص نیست. آنها با سم فال، مستشار بخش شرقی سفارت، رابطه داشتند. از دیگر بخش های درگیر در فعالیت ضد دولت، مستشاران شرقی سفارت از جمله لنسلات پایمن و سرهنگ جفری ویلر بودند.(25)
تعطیلی کنسولگریها
دولت مصدق به فعالیت های کارگزاران انگلیس بدبین بود و از هر فرصتی برای محدود کردن فعالیت شان بهره می برد. آنها با مداخله در امور ایران موجب بی ثباتی و دردسر برای دولت شده بودند.در پی تذکر شفاهی نخست وزیر به اقدامات نسنجیده دیپلمات های انگلیسی، باقر کاظمی وزیر خارجه در مردادماه 1330 در یادداشتی به سفارت انگلیس درباره سخنان چارلز کپر فرانسیس، کنسول آن کشور در خرمشهر، هشدار داد و آن را مداخله جویانه و خلاف روح مسالمت و دوستی دانست. شپرد تذکر را جدی نگرفت و اظهارات کنسول را غیررسمی و کپر را کنسول مورد اعتماد دولت متبوعش خواند و فراخواندن وی را ضروری ندانست.(26) طبق برخی اسناد موجود در آرشیو مرکز اسناد مجلس، کنسولگری های انگلیس در اقصی نقاط کشور اقدامات خودسرانه را جزیی از برنامه های خود می دانستند. دولت در ژانویه 1950 (دی ماه 1329) یادداشتی به سفارت ارسال کرد و به آنها در خصوص کارشکنی های کنسولگریهای آن کشور هشدار داد.(27)
سفیر مغرور انگلستان که هیچگاه حاضر نبود به نظر دولت و ملت ایران احترام بگذارد، تنها به دادن چند مراسله کم محتوا به وزارت خارجه ایران قناعت کرد. دولت ایران که بیش از این طاقت تحمل رویه نامطلوب کنسول های انگلیس را نداشت، از لحاظ حفظ مصالح عالیه کشور خود را محق و موظف دانست تا به دلایل مشروحه ذیل کنسولگریهای انگلستان را تعطیل کند.
یکم: مأمورین کنسولی دولت انگلستان در نقاط مختلف ایران از وظیفه اصلی کنسول تجاوز نموده و در امور داخلی به نحوی که مخل استقلال کشور بود مداخله می کردند و چون حفظ استقلال کشور از اهم وظایف دولت بود می بایست هرچه زودتر به این قضیه پایان داده می شد.
دوم: پیش از استقلال هند و پاکستان، ایران با شبه قاره روابط گسترده تجاری داشت و امور مربوط به آنها بر عهده کنسولهای انگلیس بود؛ اما با مستقل شدن آن دو کشور دیگر نیازی به کنسولهای انگلیس نبود، و هند و پاکستان صاحب کنسولگری مستقل در ایران شدند. بنابراین شمار اتباع انگلیس به حدی کاهش یافته بود که دیگر نیازی به این همه کنسولگری نبود.
سوم: اساس روابط دو کشور بر روی معامله متقابل بود و چون دولت ایران در شهرهای انگلیس نمایندگی نداشت، لذا معامله متقابل ایجاب می کرد که انگلستان هم در ایران کنسول نداشته باشد.(28)
وزیر خارجه در نامه ای دلایل فوق را به سفارت ابلاغ کرد و اعلام کرد تا ترتیبی اتخاذ شود که تا سی ام دی 1330 همه کنسولگری ها، کنسولیاری ها و سرکنسولگری های انگلیس در تمام نقاط کشور تعطیل و منحل شود. سفیر انگلیس از تصمیم دولت ایران ابراز تعجب کرد و آن را خلاف قوانین بین المللی دانست. وی در اظهار نظر جالبی گفت: «دولت اعلیحضرت پادشاه انگلستان اطمینان دارد که مأمورین کنسولی در ایران به نحوی که در یادداشت دولت ایران ذکر شده و یا به هر نحو دیگری در امور داخلی ایران مداخله نمی کنند و نکرده اند.»(29) دولت ایران در واکنش به این سخنان، یادداشت شدیداللحنی به همراه چند سند به عنوان شواهد مداخلات کنسولگری ها برای سفیر فرستاد و انحلال کانون های مداخله جویانه را مهری بر ترک سیاست قدیم و پایه گذاری سیاست جدید خواند.(30) به دنبال این نامه نگاری ها در سی ام دی ماه کنسولگری ها و مراکز فرهنگی آن کشور در سراسر کشور تعطیل شد.(31)
قطع رابطه
سفارت انگلیس به این نتیجه رسیده بود که به تنهایی قادر به مقابله با دولت که از حمایت مردم برخوردار بود، نخواهد شد. به همین منظور سعی کرد سفارت آمریکا را هم با خود همراه نماید. هرچند دو سفارت بر سر اینکه چه کسی نخست وزیر شود با هم اتفاق نظر نداشتند، اما در نهایت به احمد قوام سیاستمدار کهنه کار روی آوردند و در فروردین 1331 مذاکرات محرمانه ای را با وی انجام دادند. در مذاکرات محرمانه ای که صورت گرفت قوام وعده داد با به دست گرفتن سکان دولت به سرعت قضیه نفت را حل کند؛ ولی هنوز فرصت مناسب برای این برنامه فرا نرسیده بود و تا تیرماه یعنی زمانی که مصدق با شاه بر سر مقام وزارت جنگ اختلاف پیدا کرد و از مقامش استعفا کرد، این فرصت فراهم نشد. قوام در 26 تیر به نخست وزیری منصوب شد و از همان ابتدای امر با مخالفت شدید آیت الله کاشانی و دیگر رهبران نهضت روبرو شد؛ با اینکه مخالفت ها با او بسیار شدید بود، در نخستین بیانات خود وعده داد به مشکل نفت خاتمه دهد.(32)در این شرایط سخنگوی سفارت انگلیس هم لب به سخن گشود و تأکید کرد لازم است هرچه زودتر مؤسسات نفت به کار بیفتند و نخست وزیر هم برای حل مسئله با دولت انگلیس مذاکرات را شروع نماید.(33) با مخالفت آیت الله کاشانی و پایمردی مردم، به دنبال قیام خونین 30 تیر، قوام استعفا کرد و دربار هم چاره ای جز پذیرفتن مجدد مصدق نداشت. هرچند در ظاهر غائله پایان یافت، اما توطئه همچنان پابرجا بود و هر آن امکان اقدامی از سوی انگلوفیل ها و سفارت می رفت. انگلیسی ها حاضر به عقب نشینی نبودند. آنها ماهها وقت و پول در راه سرنگونی دولت خرج کردند، اما حال شاهد بودند که ظرف چند ساعت تمام رشته های آنها پنبه شد. میدلتون، کاردار سفارت، در پیامی به لندن نوشت: «مصدق دچار بیماری خودبزرگ بینی شده و به مرز جنون نزدیک می شود.»(34) او دست به بزرگ نمایی زد و هشدار داد ایران در آستانه سقوط است و در این شرایط فقط کمونیست ها بهره خواهند برد و بر کشور مسلط می شوند؛ امری که برای آمریکایی ها هم نگران کننده بود. او تنها یک کودتای نظامی را حلال مشکل دانست و از سرلشکر فضل الله زاهدی و سرلشکر عبدالحسین حجازی به عنوان رهبران آن نام برد.(35)
MI6 در این زمان سعی کرد به درخواست وزارت خارجه و سفارت جامعه عمل بپوشاند و مقداری اسلحه و مهمات در اختیار برخی از سران ایلات بختیاری که با زاهدی رابطه حسنه ای داشتند قرار داد.(36) به نظر می رسد مصدق از کلیه این تحرکات اطلاع داشت. در 21 مهر ماه 1331 سخنگوی دولت خبر کودتا را فاش ساخت(37) و رئیس شهربانی دستور بازداشت سران نظامی کودتا را صادر کرد و حجازی که در این زمان رئیس دانشکده افسری بود دستگیر شد؛ اما زاهدی که سناتور بود و مصونیت سیاسی داشت از دست شهربانی جست؛ هرچند بازداشت حجازی هم پابرجا نبود و دولت با وساطت عده ای او را آزاد کرد. بجز این موارد، انگلیس در مرزهای غربی هم توطئه وسیعی تدارک دیده بود و «محمدرشید» عوامل خود در عراق را به کردستان فرستاد تا در آنمنطقه ناامنی ایجاد کند.(38)
آچسن، وزیر خارجه آمریکا، از اللهیار صالح سفیر ایران در واشنگتن خواست تا از مصدق بخواهد از تصمیم قطع رابطه با انگلستان دست بردارد. هندرسن هم به طور خصوصی با مصدق ملاقات کرد و چون زمان دقیق قطع رابطه اعلام نشده بود، از او خواست تا کمی بیشتر در این مورد بیندیشد. در این ملاقات مصدق به سفیر آمریکا گفت انگلستان در کنار سیاست «تعلل و تفنن» به جای ارائه راه حل، از کودتا و توطئه حمایت کرده و این نشان می دهد در این شرایط قطع روابط بهتر از روابط غیرشفاف است. طبق یادداشت هندرسن، نخست وزیر گفته بود انگلستان با تحریک سران ایلات و طوایف مرزی و افسران رده بالای ارتش علیه دولت، نقشه تجزیه ایران را در سر پرورانده تا هم دولت را ساقط کند و هم به منافع خود دست یابد. او هشدار داده بود چنانچه دولت و سفارت تا 27 مهر در رویه خود تغییراتی دادند که اوضاع رو به بهبود باشد، دولت ایران هم از تصمیم خود منصرف خواهد شد. هندرسن ابراز امیدواری کرد در شرایط موجود تغییراتی رخ دهد و تقاضای تمدید مدت آن را کرد و مصدق هم پذیرفت تا سی ام مهر، آن را اعلام نکند؛ ولی بریتانیا حاضر نشد در این راه گامی بردارد.(39)
در تاریخ 30 مهرماه حسین فاطمی، وزیر جدید خارجه، در یادداشتی به سفارت، تصمیم دولت ایران راجع به قطع روابط دو کشور را به اعضای آن اعلام کرد. وزیر خارجه موجبات این تصمیم را خودداری انگلیس از کمک به حل اختلافات دو کشور، حمایت غیرقانونی از شرکت نفت جنوب و مداخلات مأمورین رسمی آن کشور در ایجاد تحریکات و اخلال در نظم و آرامش کشور بیان نمود.(40) گفته شده شاه با این تصمیم مخالف بود و در آخرین لحظات از مصدق خواست تا در این تصمیم تجدید نظر کند، اما نخست وزیر توجهی نکرد.
تصمیم دولت به قطع رابطه در بین سیاسیون و ملت بازتاب وسیعی داشت. آیت الله کاشانی و فعالان نهضت نفت از قطع رابطه با دولت استعمارگر انگلیس حمایت کردند. نادعلی کریمی نماینده کرمانشاه در مجلس از اقدام دولت تمجید کرد و درخواست کرد هرچه زودتر اسناد توطئه منتشر و در اختیار مردم قرار گیرد تا جهانیان هم به ظلم انگلیس در حق مردم ایران واقف شوند.(41) شمس قنات آبادی هم آن را نقطه عطفی در تاریخ ایران قلمداد کرد و تأکید نمود باید دست عمال ایرانی سیاست انگلیس از امور قطع شود.(42) جلالی دیگر نماینده مجلس هم، انگلستان را استعمارگری معرفی کرد که هیچگاه حاضر نبود دست از منافع خود برداشته و اندکی هم به منافع کشورهای دیگر توجه کند و تأکید کرد ملت ایران هیچگاه جنایات سیاستمداران آن کشور را فراموش نخواهد کرد.(43)
مردم ایران از اقدام دولت ابراز شادمانی کرد. با توجه به اسناد موجود قبل از اینکه دولت تصمیم خود را قطعی کند، مردم با ارسال نامه و طومار به دولت و مجلس، از قطع رابطه با انگلیس استقبال کردند. کارگران کارخانه دخانیات و کارکنان وزارت دارائی در نامه های جداگانه ای بطور خیلی ساده اما شفاف نظرشان را درباره قطع رابطه اعلام کردند و پیشنهادهایی هم ارائه کردند که اخراج کارکنان انگلیس و قطع دست ایادی آن کشور از امور بیش از هر چیز دیگر جلب توجه می کرد.(44) آنها تأکید کرده بودند تا زمانی که کلیه ایادی استعمار انگلیس دستشان از امور کوتاه نشده و مصونیت سیاسی برخی از توطئه کنندگان هم لغو نشود و آنها زندانی نشوند، زحمات ملت مبارز ایران به بار نخواهد نشست و همواره باید منتظر کارشکنی شان بود. آنها همچنین به دولت پیشنهاد کردند جهت مقابله بهتر با واکنش احتمالی انگلیس و تقویت اقتصاد کشور اولاً تولید و مصرف امتعه داخلی را در اولویت قرار داده و ثانیاً از هرگونه ریخت و پاش هم خودداری شود.(45) محمود نریمان نماینده تهران هم در نطق خود گفت ملت نقش مهمی در سیاست جدید دارند و باید جهت حمایت از تصمیم دولت کلیه کالاهای انگلیسی را تحریم کنند.(46) قطع مذاکرات نفت، و فروش نفت به دولت هایی که حق حاکمیت ایران بر ذخائیر نفتی را به رسمیت بشناسند، از دیگر تقاضاهای مردم از دولت بود.(47) برخی از مدیران نشریات هم در تأیید سیاست قطع رابطه با انگلستان و اخراج جاسوسان آن کشور با ارسال چند تلگرام، از تصمیم دولت و مجلس برای قطع رابطه حمایت کردند.(48) ادامه حضور انگلیسی ها یعنی ادامه خرابکاری و کارشکنی که برای دولت نامطلوب بود. قطع رابطه ایران با انگلیس نقطه عطفی در تاریخ روابط دو کشور به حساب می آید و آن نتیجه مستقیم مذاکرات نفت و بدبینی ملیون به سیاست انگلیس و توطئه های آن کشور بود. اما تعطیلی سفارت یک نتیجه دیگر هم در پی داشت و آن انتقال کانون توطئه به سفارت آمریکا بود که تا این زمان در ظاهر سعی کرده بود خود را بی طرف جلوه دهد. شبکه توطئه همچنان فعال بود و سازمان جاسوسی انگلیس از طریق رادیو با افراد خود ارتباط داشت.(49) ملاقات های متعدد رهبران سیا و MI6 باعث اتحاد آمریکایی ها و انگلیسیها شد؛ این اتحاد در کودتای 28 مرداد 1332 تبلور یافت.
پی نوشت ها :
1- برای آشنایی با مواد قرار داد دارسی ر.ک حسین مکی، کتاب سیاه، تهران، علمی، 1329، صص1-9.
2- برای آگاهی در این خصوص ر.ک. اطلاعات، 7268 (2مهرماه 1329) صص 1و 3.
3- برای اطلاع بیشتر ر.ک مصطفی علم، نفت، اصول و قدرت، غلامحسین صالحیار، تهران، اطلاعات، 1371، صص 72-70.
4- هژیر در تیرماه 1327 به خاطر بی توجهی به مسئله نفت توسط عباس اسکندری استیضاح شد اما از 102 نفر حاضر در جلسه 92 نفر به وی رأی اعتماد دادند. ر.ک کمیسیون نشر وقایع سیاسی، نفت و بحرین، بی جا، 1331، ص 336.
5- برای جریان استیضاح اسکندری ر.ک. جلسه 137 مورخه 5 بهمن و 138 مورخه 7 بهمن 1327، مذاکرات مجلس شورای ملی. برای تحلیل هایی در باب این مناظرات ر.ک. فریر، رونالد فری یر، «اختلاف ایران و انگلیس بر سر مسئله نفت»، مصدق، نفت، ناسیونالیسم، به کوشش جمیز بیل و ویلیام راجر لوئیس، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، البرز، 1371، ص 280. تقی زاده اعتراف کرد لغو امتیازنامه دارسی اشتباهی بزرگ بود. اما ترس از مداخله خود را ناشی از قدرت مطلقه سلطان دانست به گونه ای که «مقاومت [در برابر رضاشاه] نه ممکن بود و نه نتیجه ای به بار می آورد.» علم، پیشین، ص 75.
6- عباسقلی گلشائیان، گذشته ها و اندیشه های زندگانی یا خاطرات من، تهران، اینشتین، 1377، صص 837-830؛ وزیری، شاهرخ، نفت و قدرت در ایران، مرتضی ثاقب فر، تهران، عطایی، 1379، ص 203.
7- نخستین اعتراض به انتخابات در شهریور ماه توسط چند تن از مدیران نشریات صورت گرفت و سپس در 23 ماه مردم در جلو کاخ تحصن کردند و 20 نفر به نمایندگی از مردم در دربار ماندند ولی موفق نشدند نظر دولت و شاه را برای ابطال انتخابات تغییر دهند بنابراین در 26 مهر به تحصن پایان دادند و در اول آبان موجودیت جبهه ملی را اعلام کردند. از باختر امروز، ش 45 (28 شهریور 1328) ص 1؛ شاهد، شمـ 24 (23مهر 1328)، ص 1؛ باختر امروز، شمـ 73 (2آبان 1328) صص 1و4).
8- مذاکرات مجلس شورای ملی، دوره 16، جلسه 38، 30 خرداد 1329.
9-مشروح مذاکرات مجلس دوره شانزدهم، جلسه 128، 24 اسفند 1329.
10- اطلاعات، شمـ 7504 (7اردیبهشت 1330) صص 7 و 8.
11- مذاکرات مجلس دوره 16، جلسه 145، 22 اردیبهشت 1330.
12- Ervand Abrahamian, the 1953 coup in Iran, science-society, New York: summer 2001,p4.
برای سیاست انگلیس ر. ک ویلیام راجرز لوئیس، «مصدق و دوراهی امپریالیسم بریتانیا»، بیل و لوئیس، پیشین، ص 364. فاتح، پیشین، ص 506.
13- جیمز کیبل، مداخله در آبادان، ترجمه جمشید زنگنه، تهران، روزنه، 1377، صص 85-84.
14- رونالد فری یر، پیشین، بیل و لوئیس، پیشین، ص 298. همچنین ر.ک نجاتی، مصدق، سال های مبارزه و مقاومت، ج1، تهران، رسا، 1377، ص 296.
15- باختر امروز، ش 596 (23 مرداد30)، صص 1 و 4؛ اطلاعات ش 7592 (23 مرداد 30)، صص 1 و 2.
16- شاهد، ش 385 (29 اریبهشت 30) ص 2. همان، شمـ 386(30 اریبهشت 30)، ص 1. باختر امروز، شمـ 528 (31 اریبهشت 30)، صص 1 و 2.
17- فاتح، پیشین، ص 473.
18- بیل و لوئیس، نفت، مصدق و ناسیونالیسم، ص 7؛ موحد، ج1، ص 179.
19- محمد علی همایون کاتوزیان، اقتصاد سیاسی، ترجمه محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی، تهران، مرکز، چاپ نهم، 1382، ص 213. لازم به ذکر است آیت الله کاشانی از انگلیس ستیزان شهیر در زمان خودش بود و بارها در مبارزات ضد انگلیسی ایران و عراق مشارکت کرد و بعد از اشغال ایران هم توسط ارتش انگلیس بازداشت شد.
20- ویلیام راجر لوئیس، پیشین، ص 377.
21- همان، ص 377.
22- Abrahamian.op,cit.p5.
23- ویلیام راجر لوئیس، مصدق در سر دو راهی امپریالیسم بریتانیا، بیل و لوئیس، پیشین، ص 375. هربرت موریسون وزیر خارجه دولت کارگری اتلی دستور صریح اجرای توطئه را صادر کرد و آنتونی ایدن هم بعداً آن را تأیید کرد. ر.ک: محمدعلی موحد، خواب آشفته نفت، ج2، تهران، کارنامه، 1378، ص181.
24- برادران رشیدیان (سیف الله، قدرت الله و اسدالله) فرزندان حبیب الله رشیدیان مستخدم سفارت انگلیس بودند. این خاندان توانست بر اثر نزدیکی به انگلستان موقعیت ممتازی به دست آورد اما در دوره دیکتاتوری رضاشاه مورد بی مهری قرار گرفتند. با سقوط رضاشاه پسران حبیب الله فعالانه در ایران به کار گرفته شدند. در مبارزه علیه جبهه ملی و دولت مصدق بسیار فعال بودند و از عاملان اصلی کودتا به شمار می روند. پس از کودتا نهایت بهره برداری را از پیشینه ی خود در جهت ثروت اندوزیهای کلان نمودند. ر.ک. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج2، تهران، اطلاعات، 1371، ص 338.
25- فخرالدین عظیمی، حاکمیت ملی و دشمنان آن، تهران، اطلاعات، 1383، ص 73.
26- مکاتبات بین وزارت امورخارجه شهنشاهی و سفارت کبرای انگلیس راجع به مداخلات مأمورین دولت انگلیس در امور داخلی ایران، چاپ وزارت خارجه، ص 3.
27- اسناد سخن می گویند، ترجمه ی رجائی، احمدعلی و مهین سروری، ج1، تهران، قلم، 1382، ص 516.
28- مکاتبات بین وزارت امور خارجه شاهنشاهی و سفارت کبرای انگلیس...، صص 5و6.
29- همان، ص 6.
30- همان، صص 10-7.
31- غلامرضا نجاتی، جنبش ملی شدن صنعت نفت، تهران، شرکت سهامی انتشار، چاپ دوم، 1365، ص 240.
32- اسناد سخن می گویند، پیشین، ص 594؛ اسناد سازمان سیا درباره ی کودتای 28 مرداد و براندازی دکتر مصدق. ترجمه غلامرضا وطن دوست، مقدمه کاتوزیان، تهران، نشر رسا، 1379، ص 27.
33- اسنادی از قیام سی تیر 1331، به کوشش روح الله بهرامی، تهران، مرکز اسناد ریاست جمهوری، 1382، ص 309.
34- موحد، پیشین، ص 576.
35- اسناد سخن می گویند، پیشین، ص 658.
36- مارک گازیورسکی، کودتای 28 مرداد 1332، ترجمه غلامرضا نجاتی، تهران، انتشار، 1367، ص 23.
37- نجاتی، جنبش ملی شدن، ص 229.
38- مشروح مذاکرات دوره هفدهم، ج33، 8 آبان 1331، ص 5.
39- اسناد سخن می گویند، پیشین، ص 701.
40- مکی، کتاب سیاه، ج6، ص 81؛ نجاتی، ص 240.
41- مشروح مذاکرات دوره 17 مجلس شورای ملی، ج29، 27 مهر 1331، ص 4.
42- همان، ص 1.
43- همان، ج31، اول آبان 1331، ص 2.
44- مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 17/166/2/23/2، برگ 223.
45- همان، برگ 81.
46- مشروح مذاکرات دوره 17، ج 29، 30 مهر 1331، ص 5.
47- مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 17/166/2/23/2، برگ 226.
48- همان.
49- بریان لپینگ، ترجمه محمود عنایت، تهران، کتابسرا، 1365، ص 54.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}